بودن
بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادتـــ کن... !
و بــه نبــودن هـا ، زود ...!
آدم هــا ، نـبودن را بهـتر بلـدنـــد !!
یا لثارک الحسین ای خون خواه حسین (علیه السلام)
بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادتـــ کن... !
و بــه نبــودن هـا ، زود ...!
آدم هــا ، نـبودن را بهـتر بلـدنـــد !!
یکـ ــــ ” دوستتــ ــــ دارم ” سـ ــاده !
دو ” فنجـ ــان قهـ ــوه ی داغ ”
سـ ـه ” روز ” تعطیلـ ـی در زمستــ ـان !
چهــ ـار “خنــده ی بلنـ ـد ”
و پنـ ــج ” انگشتــ ــــِ ” دوستــ ــــ داشتنـ ـی !!
اگـــَـــــر دیوانگی نـیـسـت پَس چیست ؟
وقتی در این دُنیای بـه این بزرگـــی . . .
دلت فقط هـــــَـــــوای یک نفر را میڪُند…!
دلى که اندوه داردنیاز به شانه دارد نه نصیحت کاش همه این را مى فهمیدند … !
خدایا آلودگی آدم ها از حد دنیا رو چند روز تعطیل نمیکنی؟هشدار گذشته
از دل نوشته هایم ساده نَگذر؛
به یاد داشته باش؛
این «دل نوشته» ها را؛
یک «دل»، نوشته ...!
حکایت من حکایت تلخیست
مانده ام برای تو.....
رفته ای برای دیگری......
مگسے را کشتم... نه به این جرم که حشره پلیدیست،بد،است و نه چون نسبت سودش به
ضرریک به صداست...طفل معصوم به دورسرمن می چرخید...به خیالش قندم،یاکه چون اغذیه ی
مشهورش تابه آن حد گ`ند`م...ای دوصدنوربه قبرش بارد...مگس خوبی بود...من به این جرم که
ازیادتو بیرونم کرد،مگسےراکشتم...<<مرحوم حسین پناهے>>
نـَـہ اینڪہ حَرفے بَرای گـُفتـَـטּ نــَבاشتـہ باشَم
نـَـہ اینڪہ واژه اے مُناسبِ گــُفتَــטּ نـَבارم
سُڪوت ڪَرבم نـَہ بــِہ خاطِر خوבم...
آرے...
مَــטּ سُڪوت ڪَرבه اَم......
بخاطِر تو
تو شبـ بیـ ستارهـ امـ دلمـ بهـ چشماتـ راضیهـ
تو اینـ سکوتـ بیـ دلیلـ وقتـ ترانهـ بازیهـ
منیـ کهـ چشمایـ تو رو بهـ همهـ دنیا نمیدمـ برایـ ناز اونـ چشاتـ از همهـ دنیا بریدمـ
حقیقتهـ قصهـ یـ ما ترانهـ هامـ فدایـ تو گلهایـ سرخـ پر پر لایـ کتابـ برایـ تو
حالا چیـ شد هر چیـ کهـ بود...
میونـ عشقـ منـ وتو یهـ خاطرهـ شد واسهـ منـ تو اینـ شبهایـ سوتـ و کور
میـ خوامـ دلیـ که بردیـ ازتـ پسشـ بگیرمـ
در زندگـﮯ بـرآﮮ هر آدمـﮯ !
از یـڪ روز،
از یـڪ جــآ،
از یـڪ نفـر،
بـہ بعـد...!
دیگـر هـیچ چیـز مثـل قبـل نیستــ!
نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ،نـہ خیـآبـآטּ هآ
همـہ چیـز مـﮯ شـود:
دلتنگـﮯ...!
ميــدانے تَنهايے کجــآيش دَرد دارَد ؟!
اِنکـــآرَش ...
ــــا دوبـــــاره دیــــ❤ــــدنــــت . . .
ایــــن تخـــ❤ـــــت خـواب را وارونـــــه خواهـــــم خوابیــــــد!
خیانــــت اســــت به تـــــ❤ــــو ..
ســـــر بر ڪنار "خیالـــ❤ـــت" گذاشـــــتن !
دلتـنگـــــم ...
هــــــمـــین !
و ایــــــن نیــــــاز به هــــیچ زبـــان شاعــــرانه ای نــــدارد ...
مـیـ خـوآهـَمـْ تـَنــَمـْ رآ بـه مـَرگــْ بـفـروشــَمـْ
تـآ لـَحـظـهـ ایـ دَر آغـوشــَشْ آرآمـْ بـگـیـرمـْ
وَ بـرآیــِ هـَمـیـشـه بـخــوآبــَمـْ
گـــــــــاهــــــــی بایــــــد مانـــــــــد و تـــحـــــــــمــل کـــــرد . . .
شــــــایـــــد لــازمــ باشـــــــد
اِحســـــاســــمـــــــــان را نســـبــت بــه آدمــ هــا فـــرامــــوش کنیـــــــــــمـ ـ ـ
نــه خـــودِ آنـــهـــا را . . . . .
خدایا
مرا ببخش! اگر گاهی طاقتم تمام میشود
وبا دهانی بسته ،
به لهجه اشکها صدایت میکنم...!
آدمـیــزاد....
غـُــرورَش را خیلـی دوستـــــ دارد،
اگـر داشتــه بـاشــد، آن را از او نگیـــریــد...
حتــّی بـه امانتـــ نبــریـــد...
ضــربــهای هــم نَـزَنـیــدش،
چــه رسـَـد به شـکسـتـَـن یـا لـِـه کــردن!
آدمـــی غـُــرورَش را خیلـی زیــاد،
شـایــد بیـشتـَـر از تــمـام ِداشـتـههـایـَش، دوستـــ مـیدارد؛
حـالـا ببیــن اگــر خــودَش، غــرورَش را بــه خـاطــر ِ تـ ?ــو، نـادیـده بگیــرد، چـه قــَدر دوستتــــ دارد!
شما یادتونـ نمیاد
اما یهـ زمانیـ منمـ میـ خندیدمـ ...
درگیر رویاییـ توامـ منو دوباره خوابـ کنـ دنیا اگه تنهاتـ گذاشتـ تو منو انتخابـ کنـ دلتـ از ارزویـ منـ
انگار بیـ خبر نبود حتیـ تو تصیمهایـ منـ چشماتـ بیـ اثر نبود
خواستمـ بهتـ چیزیـ نگمـ تا با چشامـ خواهشـ کنمـ
درهارو بستمـ روتـ تا احساسـ آرامشـ کنمـ
باور نمیکنمـ ولی انگار غرور منـ شکستـ
اگه دلتـ میـ خوایـ بریـ اصرار منـ بیـ فایده اسـ
هرکاریـ میکنه دلمـ تا بغضـ مو پنهونـ کنه چیـ میتونه فکر تو رو
از سر منـ بیرونـ کنه یا داغـ رو دلمـ بزار یا که از عشقتـ کمـ نکنـ
تمامـ تو سهمـ منه به کمـ قانعـ امـ نکنـ ...
آروم آروم همه اتاق من عکس تو شد
آروم آروم همه دنیای من رنگ تو شد
یادته میگفتیـ هیچـ وقتـ نمیـ خوامـ اشکایـ تو بریزه قطره هایـ گونه اتـ همیشه واسمـ عزیزه
حالا تو کجایـ اینـ بار ببینیـ دلمـ گرفته ببینیـ نیستیـ چه جوریـ زندگیمو غمـ گرفته
قطره قطره دارمـ ابـ میشمـ و میـ سوزمـ و نیستیـ
هفته هفته ها میرنـ چشمـ به در میـ دوزمـ و نیستیـ
با هر ثانیه از حسرتـ میمیرمـ یاد شونه هایـ گرمتـ هیچـ وقتـ از یادمـ نمیره
منو خاطراتـ با تو بودنـ و هر شبـ بیداریـ منو اونـ لحظه ایـ که گفتیـ دیگه دوستمـ نداریـ
تو که میـ دونستیـ یکـ لحظه نباشیـ منـ میمیرمـ چرا تو میریـ و منـ دستامو تویـ حسرتـ میزاریـ
پا گذاشتم تو اتاقت بگیرم دست تورو پیدا کردم پیرهن خیس شده از اشک تو رو
وقتی اشکاتو رو عکسای خودم میدیدم دونه دونه اشکاتو با گریه میبوسیدم
بی خداحافظی رفتی و بریدی این دلم رو تو به ویرونی کشوندی
بی خداحافظی رفتی و گذاشتی این خیالو که یه روزی بر میگردی
وقتی با چشمای گریون تو از اینجا رفتی تازه فهمیدم عزیزم که تو عاشق هستی
دل بریدن از دلت از همیشه سخت تر بود اخه جنس عشق تو از عشق من بهتر بود
هوای چشام بدجوری ابریه دلم تنگه و غرق بی صبریه. چه حس غریبی چه بدحالیه که هستی
ولی جای تو خالیه. خودش رو یکی جای تو جا زده . یکی که نمیفهمه حالم بده . یکی که
فکرش اینه بره .
نه دل داره نه غصه نه خاطره. می خواد که نبودش رو حاشا کنم. بره من بشینم تماشا کنم.
نمیفهمه که خیلی زود میشه دیر. همش میگه دنیارو جدی نگیر. یکی جای تو این روزا با منه
که سرده نگاش . جنسش از آهنه . که نسبت به اسمم لباش بی حسه. دلم کی دوباره به تو
میرسه...
دلمان که میگیرد تاوان لحظه هایست که دل میبندیم
خدایا هرگز کسی را به انچه قسمتش نیست عادت نده...